گم‍‌شده

گم‍‌شده -متحیّر سابق- یا هادی المضلین؛ اهدنا الصراط المستقیم
یادداشت‌های پربحث‌تر
آخرین دیدگاه‌ها

تو بندگی چو گدایان به شرط مزد نکن - قسمت هفتم

چهارشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۴، ۰۷:۵۶ ب.ظ

چند روزی گذشت؛ دیگر پاک ناامید شده بودم؛ یک روز صبح یکی از دوستان زنگ زد. ماجرا را برایش تعریف کردم؛ گفت صبح ها به من مرخصی ساعتی میدهند، اگر رفتنت قطعی شد، من حاضرم بجایت بروم سر کار!

ساعت 10 صبح، پستچی گذرنامه را آورد. ظهر، محمد زنگ زد و پرسید: گذرنامه ات رسید؟ ما یک ماشین اضافه کردیم و جای خالی داریم. اگر می آیی که قطعیش کنیم؟

و به همین سرعت، همه چیز جور شد ....

۰ دیدگاه

هیچ دیدگاه‌ی هنوز ثبت نشده است

ارسال دیدگاه‌

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی