منِ گمشده
این "منِ گمشده"، همان "منِ متحیر" است، چه از نظر سجلّ و چه از حیث آسدجواد که بازگفتنش، حوصله میخواهد که ندارم و نیاز میخواهد که نمیبینم.
اما از نظر "اعتیاد" ... دیگر به هیچ یک از آن سه، آنگونه که قبلتر بودم، اعتیاد ندارم و البته این بدان معنا نیست که علاقمند نباشم ... اما ناخواسته، و به دلایلی که برخودم هم شاید پوشیده باشد، ترک شد هر سه مورد آن.
... و از نظر "تحیّر"، آنگونه که در سرآغاز نیز نوشتم، از مرحلۀ تحیّر عبور کردم ... دیگر از آن چندراهیهای پیش رو خبری نیست؛ درعوض تا چشم کار میکند، تاریکی است و سیاهی، و سیاهی، و سیاهی؛ و بیابان است و ظلمت. امید که "هادی"، خود این بندهاش را هدایت کند به راه مستقیم ...